حرف دلم با عشقم

عشقم مهران ررررررررفت

حرف دلم با عشقم

مهران یادت تا ابد تو قلبم
یادته وقتی باهم بودیم چه شوقی داشتم واس ازدواج اما حالا شوقم واس مرگ
از ازدواج نفرت دارم
کار مسخره.وقتی شوهر دارم وخدا چون دوسش داشت بردش پیش خودش ویه روزم منو میبره چرا بشینم سر سفره عقد یکی دیگه.
ادم دوبار ازدواج نمیکنه.
منم که یکبار ازدواج کردم.تازه حرف هم همش حرف مرد خونست.
مرد منم که غیرتی ودوس نداره حتی پسری بهم نگاه کنه.پس حتما ناراحت میشه.
مهران یادته دوس داشتی چادر بپوشم.الان چادری شدم.دیگه ارایش گذاششتم کنار.اخه دوس ندارم عذاب ببینی
راستی بی وفا چرا تو خوابم نمیای.اگه بخوای همینجوری باشی من بدمیشم وکاری میکنم بیام پیشت.
قول بده بیای توخوابم ومث همیشه باهام بحرفی وبگی دوستم دالی.مهران بیا وموهامو نوازش کن.بیا تا دوباره به ستاره ها نگاه کنیم شاید ایندفع ستاره منم نبود وبعد منم اومدم پیشت
اخی بمیرم برات چقدر خوب بود.نفس ببخشید اگه گاهی اوقات اذیتت میکردم.



+ نوشته شده در  شنبه 14 آبان 1390برچسب:,ساعت 14:8  توسط دخترکی ساده